سه‌شنبه ۸ مهر ۱۴۰۴ - ۰۷:۰۰
آیا مذهب و معنویت می‌توانند وسواس را درمان کنند؟

حوزه/ درمان وسواس به‌طور عمده با دارو و روان‌درمانی انجام می‌شود. مذهب و معنویت می‌توانند به‌عنوان مکمل به بیمار کمک کنند، چون آرامش و حس مسئولیت‌پذیری را تقویت می‌کنند. با این حال، نباید جایگزین درمان علمی شوند و مصرف صرف روش‌های معنوی ممکن است احساس گناه یا اضطراب بیمار را تشدید کند. بنابراین، ترکیب درمان علمی با حمایت معنوی رویکرد منطقی‌تر و مؤثرتر است.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری حوزه، سلسله نشست‌های علمی با عنوان «روان‌درمانگری وسواس بر اساس رویکرد اسلامی» از سوی مرکز پژوهشی مشاوره و روان‌شناسی اسلامی حوزه‌های علمیه و با همکاری سازمان بهزیستی کشور و گروه تخصصی روان‌شناختی سماح برگزار شد.

این نشست با دبیری حجت‌الاسلام عماد رحیمی برگزار گردید و در آن، دکتر مصطفی حمدیه، عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی و دکتر سپیده مرتضائی‌فر، روان‌شناس و روان‌درمانگر، به ارائه مطالبی در موضوع «روان‌درمانگری معنوی ـ مذهبی با تأکید بر آموزه‌های اسلامی در درمان وسواس»، پرداختند که متن آن بدین شرح است:

* هشت محور اصلی این نشست

۱. تعریف و ماهیت وسواس اجباری

۲. علل و دیدگاه‌های علمی و روانشناختی

۳. نگاه معنوی و اسلامی به وسواس

۴. خطاها و مکانیزم‌های شناختی

۵. درمان دارویی و اهمیت تنظیم مغزی

۶. روان‌درمانی و تکنیک‌های رفتاری

۷. نقش خانواده و محیط اجتماعی

۸. کاربرد منابع دینی و مدیریت اضطراب مذهبی

* بخش اول:

* ارائه سرکار خانم دکتر سپیده مرتضائی‌فر:

* اختلال وسواس اجباری: نگاهی جامع از منظر روانشناسی

اختلال وسواس اجباری یا همان «OCD» (Obsessive-Compulsive Disorder) بیماری ناتوان‌کننده‌ای است که فرد را مجبور به انجام اجبارات مختلف می‌کند.

این اختلال به عنوان چهارمین بیماری شایع شناخته می‌شود که در بسیاری از موارد درمان نشده و به صورت مزمن و مادام‌العمر باقی می‌ماند.

بیماران مبتلا به این اختلال مدام با مشکلات تکراری مواجه می‌شوند که این مشکلات می‌تواند آنها را دچار اضطراب و افسردگی نیز بکند.

بیشترین همبودی یا کوموربیدیتی این اختلال با اضطراب و افسردگی مشاهده می‌شود.

این افراد برای کاهش اضطراب خود، به انجام آداب و رفتارهای خاصی روی می‌آورند تا از شدت اضطرابشان بکاهند.

انسان موجودی پیچیده است و این پیچیدگی باید در نظر گرفته شود. همواره باید درمان را از چهار بُعد بایو-سایکو-سوسایو-اسپریچوال انجام دهیم، نه تنها برای این افراد بلکه برای تمام کسانی که دچار اختلالات روانی هستند.

این چهار بعد باید در آسیب‌شناسی افراد مبتلا به این اختلال در نظر گرفته شود.

آیا مذهب و معنویت می‌توانند وسواس را درمان کنند؟

* نگاه روانکاوانه

از منظر نظریه‌های روانکاوی، بازگشت به مرحله تثبیت در این مرحله مشاهده می‌شود. این نگاه روانکاوانه به اختلال، ریشه‌های آن را در مراحل اولیه رشد روانی-جنسی کودک جستجو می‌کند.

* عوامل زیستی

از نظر عوامل زیستی، مهم‌ترین گیرنده‌ها در این اختلال، گیرنده‌های سروتونین هستند که نقش‌های بسیار مهمی دارند.

این گیرنده‌ها مثل ترمز یا تنظیم‌کننده افکار و هیجانات عمل می‌کنند و کمبود عملکرد مؤثر در این مدارهای خاص مغز باعث می‌شود که افراد وسواسی نتوانند افکارشان را متوقف و کنترل کنند و این افکار مدام تکرار شود.

دومین گیرنده مهم، گیرنده دوپامین است که نقش پاداش و انگیزه را دارد و با لذت مرتبط است.

افراد مبتلا به اختلال وسواسی برای تأیید گرفتن، مجموعه‌ای از آداب را انجام می‌دهند تا دوپامین ترشح شود.

بدن آنها نیاز دارد که این حرکات را بیشتر انجام دهند تا احساس لذت بیشتری کنند. به همین دلیل افزایش سطح دوپامین در این افراد مشاهده می‌شود؛ یعنی سروتونین کم می‌شود و دوپامین افزایش می‌یابد.

می‌دانیم که سروتونین و دوپامین می‌توانند با یکدیگر رابطه معکوس داشته باشند.

* رویکرد علوم اعصاب

از منظر نوروساینس یا علوم اعصاب، وقتی یک مدار عصبی بسیار قدرتمند می‌شود، میل دارد که تمام مدارها را تحت تأثیر قرار دهد.

* معنادرمانی

از نظر معنادرمانی، این افراد هیچ گونه معنایی در زندگی‌شان ندارند و آن معناها برایشان گم شده است.

* واقعیت‌درمانی

از منظر واقعیت‌درمانی، این افراد انحراف از واقعیت‌ها پیدا کرده‌اند. تقویت و پاداش‌های مدامی که انجام شده، نقش مهمی در تداوم این رفتارها دارد.

* بُعد معنوی

معنویت برای رسیدن به تعادل آمده است. می‌دانیم که تمام ادیان نیز افراط و تفریط را منع می‌کنند.

در معنویت به دنبال معنایی هستیم که می‌تواند مرتبط یا وابسته به روح ما باشد یا مرتبط با خدا و احترام به او باشد.

این با مذهب متفاوت است؛ مذهب یک سیستم سازمان‌یافته از عقاید، اعمال، مظاهر و مراسم عبادی است که ما را به آن وجود مقدس نزدیک می‌کند یا این راه را برای ما فراهم می‌سازد.

در حالی که معنویت مربوط می‌شود به اینکه شخص برای پاسخ‌هایی که به دنبالشان است درباره زندگی، معنا و ارتباط با وجود مقدس و برتر جستجو کند که این می‌تواند از نظر مذهبی سوق داده شود یا نشأت بگیرد.

* نگاه اسلامی به وسواس

در اسلام می‌بینیم که خدا از پاداش و تنبیه استفاده می‌کند. اگر کاری زیاد باشد افراط است و اگر کاری انجام نشود، اهمال‌کاری یا تفریط محسوب می‌شود.

این موضوع را می‌توان با سوره‌های قرآنی پیوند زد. قرآن کتابی جامع است که اگر معنا و مفهومش را درست درک کنیم، ما را نه تنها به خداشناسی بلکه به خودشناسی و آگاهی نسبت به خود و نظاره کردن به درون خودمان دعوت می‌کند و کتاب راهنمایی برای ما محسوب می‌شود.

در سوره اسراء آیه ۱۱۰ گفته می‌شود که منبع وسواس، شیاطین، جن و انسان‌های وسوسه‌گر هستند. در سوره ق آیه ۱۶ به وسواس‌های درونی و نفس امّاره اشاره می‌کند و می‌فرماید: «به یقین انسان را آفریدیم و می‌دانیم نفس او چه چیزهایی به او وسوسه می‌کند.»

در سوره اسراء به ما گفته می‌شود که در برابر وسوسه‌هایی که برای ایجاد شک و شبهه در بنیان‌های دینی‌مان به وجود می‌آیند، باید با تمسک به قرآن ایستادگی کنیم و پناه ببریم. همان‌طور که در سوره ناس نیز این موضوع کاملاً مشاهده می‌شود.

در آیات قرآن داریم که می‌گوید: «بسیاری از نظرات، توهم‌زا و بی‌ایمان هستند.»

ما پنج گیرنده حسی داریم که وظیفه‌شان دریافت اطلاعات از محیط، تبدیل آنها به ادراکات و مخابره به مغز است.

اگر فردی چشم ضعیفی داشته باشد و بر اساس این ضعف، مردی را با زنی همراهش ببیند و به اشتباه فکر کند که همسر خودش است، یعنی شک دارد، مطمئن نیست و ضعف بینایی دارد، ممکن است دچار خطا شود و آن برچسب را به همسرش بزند.

این ادراکات ناقص باعث شک می‌شود و اگر این موضوع زیاد شود، نشخوار فکری یا Overthinking را به همراه می‌آورد و در نهایت تبدیل به وسواس می‌شود.

وسواس دقیقاً شیطانی است، چرا که از عقل و شعور نمی‌آید. عقل می‌رود و جهل می‌آید و این القای شیطانی است.

در مراجعه‌های مذهبی بسیار می‌بینیم که وسواس‌های شدید شستشو دارند. این افراد در نهایت به جایی می‌رسند که می‌گویند نمی‌توانند نماز بخوانند و در واقع دستورات دینی را ترک می‌کنند.

بسیار مشاهده می‌شود که آنقدر درگیر آن آداب می‌شوند که کاملاً فراموش می‌کنند قصدشان چه بوده است.

برخی وسواسی‌ها از ایمان خارج می‌شوند و به سمت کفر می‌روند، چرا که نظرات خودشان را از نظر قرآن دنبال می‌کنند و خودشان خدای کوچکی می‌شوند.

* بازگشت به مباحث روانشناسی

اگر این موضوع را دوباره از منظر روانشناسی بررسی کنیم، با شخصیت‌های نارسیستیک مواجه می‌شویم. دلیل این امر آن است که کمال‌گرا می‌شوند و نارسیسیسم یا خودشیفتگی بالا می‌آید، چون فکر می‌کنند کارهای درستی انجام می‌دهند.

اختلال وسواسی در ارتباط با شخصیت‌های وسواسی نیز مطرح می‌شود. این افراد فقط خودشان را قبول دارند و هیچ کس دیگری را قبول ندارند.

در نتیجه وارد حالت نارسیستیک می‌شوند؛ یعنی اختلال دیگری نیز به آنها اضافه می‌شود و دچار اختلال شخصیت می‌شوند که قضیه را بسیار سخت‌تر می‌کند.

وقتی این نارسیسیسم و کمال‌گرایی به سراغشان می‌آید، دیگر کلام خدا را هم قبول ندارند.

در متون مذهبی مثلا وقتی گفته می‌شود که با یک لیتر آب، نجاست برطرف می‌شود، اما مشاهده می‌کنیم که این افراد مدام آب‌کشی دارند و حتی با صد لیتر آب هم احساس پاکیزگی به سراغشان نمی‌آید.

آن احساس رضایت و رفع عدم اطمینان دیگر رضایتمندی برایشان به همراه نمی‌آورد و دیگر برایشان کافی نیست.

* درمان وسواس اجباری از منظر آیات قرآنی و روانشناسی

در سوره بقره آیه ۷ گفته شده که کفر پنج مرحله دارد. وقتی حقیقت و معجزه را می‌بینیم ولی قبولش نمی‌کنیم، به آن چیزی که خدا گفته «به من گوش بده، به من توکل کن» گوش نمی‌دهیم و منکرش می‌شویم.

مدام در حال کفر نعمت‌هایش هستیم، کفر وقتمان و کفر اینکه بخواهیم همه آدم‌ها را به کار بگیریم که در ازای وسواس ما بیایند و شروع کنند به اینکه به ما تأیید بدهند.

در روایات و احادیث گفته شده که اگر می‌خواهی چیزی را برطرف کنی، حتماً خودت باید دیده باشی، باید بتوانی قسم بخوری و مدرک داشته باشی.

می‌بینیم که اصلاً چنین ویژگی‌هایی را ندارند؛ یعنی اصلاً طرف ندیده، فکر می‌کند که همه‌چیز دارد ترشح می‌شود، فکر می‌کند که نجاست وجود دارد در حالی که هیچ‌چیز نیست.

حتی وقتی گفته شده اولین جایی که می‌تواند تمیز و مرتبط باشد، تقویت، توکل و اعتماد به خدا است. در قرآن آمده که خدا برایت کافی باشد. در سوره آل عمران آیه ۱۷۳ خیلی زیبا به این موضوع اشاره کرده است.

کسانی که دچار اختلال وسواس اجباری هستند، مکانیسم‌های دفاعی زیادی دارند و خطاهای شناختی دارند.

در سوره آل عمران آیات ۳۶ تا ۳۷ خیلی زیبا راجع به مکانیسم‌های دفاعی گفته شده. چه گفته شده؟

وقتی آدم و حوا از بهشت رانده شدند، این افراد وسواسی فرافکنی را خیلی زیاد دارند.

فرافکنی یعنی آن چیزی که مربوط به من است را به بقیه نسبت می‌دهم. در این دو سوره می‌بینیم که دقیقاً باید مسئولیت کار خودتان را بپذیرید؛ یعنی فرافکنی‌ها را خنثی کنید.

در آیه ۲۳ سوره جاثیه، «أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَٰهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَیٰ عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَیٰ سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَیٰ بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَنْ یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ ۚ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ؛ پس آیا کسی که معبودش را هوای نفسش قرار داده دیدی؟ و خدا او را از روی علم و آگاهی خود [بر اینکه شایسته هدایت نیست] گمراه کرد، و بر گوش و دلش مُهرِ [تیره بختی] نهاد، و بر چشم [دلش] پرده ای قرار داده است، پس چه کسی است که بعد از خدا او را هدایت کند؟ آیا متذکّر [حقایق] نمی شوید؟»

مورد بعدی مکانیسم دفاعی که در این آدم‌ها می‌بینیم دلیل‌تراشی است.

این آیه هم دقیقاً به این مکانیسم دفاعی اشاره می‌کند. چگونه؟ می‌گوید که شما مدام در دام هوس‌های نفسانی خودتان هستید و می‌خواهید آن‌ها را توجیه کنید.

رفتارهای غیرمنطقی انجام می‌دهید و مدام دلیل‌تراشی می‌کنید که منجر می‌شود پرده‌ای روی بصیرت شما قرار بگیرد. می‌بینیم که این افراد مدام از مکانیسم دفاعی دلیل‌تراشی استفاده می‌کنند.

مکانیسم دیگری که می‌توان اشاره کرد این است که آیات قرآن کاملاً دارد جبران‌های افراطی را نشان می‌دهد.

در آدم‌هایی که وسواس دارند جبران افراطی هم می‌بینیم. مثل چی؟ طرف «مجیکال تینکینگ یا همان تفکر جادویی» دارد.

در افرادی که دچار اختلال وسواس هستند می‌بینیم که مجیکال تینکینگ دارند. مثلاً نگران است که دخترش که از خانه بیرون رفته، اتفاقی برایش بیفتد، شروع می‌کند دعا می‌خواند.

این خوب است، ممکن است رفتارهای عجیب و غریب نشان دهد مثل اینکه بگوید: «اگر من ده بار دور خودم بچرخم این درست می‌شود» یا «اگر لیوان‌ها را سه بار بشویم اتفاقی برای دخترم نمی‌افتد» یا «اگر من جایی دیدم که فرد دیگری خودش را تمیز می‌کند، تصور می‌کنم که شاید آن به خاطر اینکه خودش را تکان داده، ترشحی به من رسیده باشد.» ندیده، مطمئن نیست، مدرک نمی‌آورد، هیچ‌چیز، فقط تصورش بر این است. چه‌کار می‌کند؟ لباس‌هایش را عوض می‌کند، خودش را می‌شوید، جبران می‌کند.

در سوره ماعون آیات ۴ تا ۷ می‌بینیم که می‌گوید فرد وسواسی آنقدر در ظاهر عمل می‌شود که از نماز که ارتباط با خدا، آرامش درونی و نوعی مراقبه است، باز می‌ماند.

بعد درگیر این می‌شوند که «وضوی من الان قبول است یا نیست؟ من دستم را چند بار شستم؟ سجاده‌ام نکند نجس باشد؟ نکند پاهایم نجس باشد؟ نکند آن جایی که هستم نجس باشد؟»

همیشه از هدف اصلی که این است که بتواند ارتباطی برقرار کند و مراقبه‌ای داشته باشد برای اینکه به آرامش برسد و فضاهای خالی را پیدا کند و از این همه افکار مزاحم دور شود، درگیر چیزهای دیگری می‌شود و دور می‌شود.

در ابتدای جلسه هم گفتم، اکثر این افراد که من خودم خیلی با آن‌ها کار کردم و با آدم‌هایی که بسیار مذهبی هم بودند کار کردم، دیدم که دیگر یک افسردگی و عذاب وجدانی هم دوباره به آن‌ها اضافه می‌شود.

از چه بابت؟ از این بابت که دیگر اصلاً نمی‌توانند نماز بخوانند، این نماز را رها می‌کنند، دستورات را ترک می‌کنند. یعنی دیگر آنقدر درگیر این موضوع شده‌اند که اصلاً نماز نمی‌خوانند چون فکر می‌کنند نمازشان قبول نیست.

* خطاهای شناختی

اگر بخواهیم سراغ خطاهای شناختی که این افراد دارند برویم، یکی از خطاهای شناختی که خیلی بارز است در آن‌ها، فاجعه‌سازی است.

فکر می‌کنم دوستان همه روانشناس باشند و خطاهای شناختی را کاملاً بدانند، اما اگر توضیحی بخواهم بدهم، خطاهای شناختی در واقع آن تجربه‌هایی که ما داشتیم و یک خطا در پردازش اطلاعات دارند.

فاجعه‌سازی را در فرد وسواسی با فاجعه‌سازی می توان دید که خودش را مالک و مسلط بر جهان می‌پندارد که اگر فردی کوچک‌ترین خطایی کند فاجعه است. اما در این آیات سوره توبه آیه ۵۱ یا سوره انعام آیه ۱۷ می‌بینیم که نشان می‌دهد که کنترل دست خداست و خدا پناهگاهی برای آن اضطراب‌های ناشی از فاجعه‌سازی‌های آن افراد است.

* اهداف درمانی

ما این افراد را از نظر معنویت و تکیه بر آموزه‌های اسلامی می‌خواهیم نگاه کنیم. هدف چیست؟

هدف این است که ما به آن خودآگاهی و نفس مطمئنه برسیم. هدف همه همین است که باید به این سمت پیش برویم که به آن نفس مطمئنه برسیم و معنا و مفهوم را درک کنیم.

جا دارد که بگویم که ما مدیون آقای یونگ و آلپورت هستیم که این معنویت را به شکل جدی آمدند در رشته‌های روانشناسی اضافه کردند.

آقای یونگ هم در دفترشان نوشته بودند: «خدا خواهد بود، چه او را فرا بخوانیم چه او را فرا نخوانیم.» خیلی مدیون ایشان هستیم چون ایشان گفتند که من خیلی زودتر از این‌ها باید می‌رفتم سراغ اسطوره‌های مذهبی که بتوانم این روانکاوی را با آموزه‌های مذهبی و معنوی عجین کنم.

می‌بینیم که خود ایشان انسانی پویا بودند و خیلی مهم است که ما به عنوان روانشناس، انسان‌ها را موجودات چندبعدی ببینیم: از نظر بیولوژیک، از نظر سایکولوژیک، از نظر سوسیولوژیک که در اجتماع هست و مهم‌ترین مرحله اسپریچوال می توان گفت.

پروتکل درمانی من هم همین الان بر اساس چندین تکنیک استوار است که بعدا اشاره خواهیم کرد.

* بخش دوم:

* ارائه حجت الاسلام عماد رحیمی، دبیر نشست از صحبت‌های سرکار خانم دکتر سپیده مرتضائی‌فر:

ممنونیم از سرکارخانم دکتر مرتضائی‌فر که در ابتدا توضیحاتی درباره کلیت نشانگان و علائم اختلال وسواس ارائه شد.

سپس به دیدگاه‌های مختلف درمانی در ارتباط با مسئله وسواس پرداخته شد. این دیدگاه‌ها شامل نظریه‌های «واقعیت‌درمانی»، «معنادرمانی» و «شناخت‌درمانی» بودند که هر کدام از زاویه‌ای خاص به این پدیده نگریسته‌اند.

پس از آن، موضوع معنویت مورد بحث قرار گرفت. در این بخش، معنویت به‌عنوان شیوه ارتباط فرد با معنا و با وجودی مقدس تعریف شد.

همچنین بیان گردید که در دین، محتواها و منابع متنوعی برای تغذیه معنوی وجود دارد. در عین حال، در مباحث معنوی با تأکید بر دیدگاه خاص اسلام، مسئله «پرهیز از افراط و تفریط» مورد توجه قرار گرفت. به این معنا که جستجوی تعادل در تمامی ابعاد زندگی، بر اساس آموزه‌های قرآنی، جایگاهی اساسی دارد.

یکی از نکات جالب توجه این بود که تاکنون در منابعی که صرفاً بر مبنای متون دینی یا رویکردهای مبتنی بر دین به موضوع وسواس پرداخته‌اند، تبیین دقیقی درباره نقش شیطان در این اختلال ارائه نشده بود.

اما در این جلسه، خانم دکتر بر اساس آیات قرآنی توضیح دادند که منبع اصلی وسواس در قرآن، «شیاطین»، «اجنه» و همچنین «وسوسه‌های انسانی» معرفی شده است.

این نکته نشان می‌دهد که بررسی ارتباط میان روان انسان و تأثیرات شیطان، اجنه و سایر عوامل ماورایی، جای پژوهش‌های عمیق‌تری دارد.

در ادامه در برخی دیگر از آیات قرآن، از «القاهای شیطانی» و قرار گرفتن وسواس در «سپاه جهل» در برابر «عقل» اشاره شد. این نکات، از دیدگاه‌های قرآنی استخراج شده و به تحلیل پدیده وسواس کمک می‌کند.

سپس به پیامدهای وسواس پرداخته شد. مهم‌ترین نکته‌ای که برجسته گردید این بود که وسواس می‌تواند به جای خداپرستی، به «خودپرستی» منجر شود.

به بیان دیگر، فرد به جای اطاعت از خداوند، بیشتر به اطاعت از امیال درونی خود گرایش پیدا می‌کند. این امر سبب می‌شود تا نعمت‌هایی که خداوند در اختیار انسان قرار داده، از جمله «وقت» و دیگر مواهب، مورد کفران واقع شوند.

در ادامه، نشانگان وسواس جبری و ویژگی‌های مربوط به شخصیت‌های وسواسی ـ جبری مطرح شد و سپس به مکانیزم‌های آسیب‌زا اشاره گردید.

برخی از این مکانیزم‌ها شامل «مکانیزم دفاعی فرافکنی» بودند که بر اساس آیات قرآن مورد بررسی قرار گرفتند.

همچنین موضوع «جبران افراطی» و بروز «رفتارهای غیرعادی» از دیگر پیامدهای وسواس معرفی شد.

در این زمینه، «غرق شدن در ظاهر اعمال» و در نتیجه «از دست دادن باطن و آرامشی که از مناسک مذهبی حاصل می‌شود» نیز به‌عنوان یکی از آسیب‌های مهم وسواس مورد تأکید قرار گرفت.

در نهایت، به مسئله «خطاهای شناختی» در افراد وسواسی پرداخته شد. در این بخش، بر اساس آیه ۵۱ سوره «توبه» و همچنین آیاتی از سوره «انعام»، برخی از این خطاها همچون «فاجعه‌سازی» مورد بحث قرار گرفتند.

* بخش سوم:

* ارائه دکتر مصطفی حمدیه:

* نگاهی نو به اختلال وسواس اجباری: از تعریف تا درمان

کلمه «وسواس» که ما در فارسی به کار می‌بریم، به نظر من بعد از سال‌ها - چون سی و چند سال تجربه روانپزشکی دارم - به نظر می‌رسد این کلمه را باید تغییر دهیم.

چون «وسواس» در فرهنگ ما، فرهنگ اسلامی و قرآنی و فرهنگ کشور ما، معنی «وسوسه» است که تعابیر قرآنی آن هم در سوره ناس - که خانم دکتر اشاره کردند - با «وسواس» که ما در بیماری داریم فرق می‌کند.

واقعاً اگر بخواهم اسمی برای این بیماری بگذارم، می‌گویم که «تفکرات مزاحم»، «اورتینکینگ»، «تفکرات رومینیشن»، «نشخوار شونده و اجباری» و «رفتارهای مزاحم و اجباری» است.

به نظر می‌رسد کلمه «وسواس» خلطی ایجاد می‌کند که خانم دکتر هم در صحبتشان این خلط را به نظر من داشتند.

یعنی ما نباید با مباحث قرآنی اشتباه بگیریم. آن وسوسه‌هایی که در قرآن اشاره می‌شود، بحث‌هایی است که اگر ما برای مریض‌ها بگوییم، احساس گناهشان را تشدید می‌کنیم.

به مریض بگوییم «تو در معرض وسوسه شیطانی هستی»، ناس را برایش بخوانی و آیاتی که ایشان اشاره کردند، این‌ها به نظر من آن احساس گناهی را که مبتلایان وسواسی از آن به شدت رنج می‌برند، تشدید می‌کند. می‌گوید «من آدم بدی هستم، آدم شیطانی هستم».

من مریض مراجعه‌ای داشتم که آدم متدین و مذهبی بود. افکار خلاف مقدسات به ذهنش می‌آمد، فحش و اهانت به مقدسات به ذهنش می‌آمد.

موقع اذان، افکار خلاف مقدسات در ذهنش مرور می‌شد بدون اختیار و گریه می‌کرد و احساس گناه شدیدی داشت که «من چقدر آدم بدی هستم که این بلا سرم آمده. من چه‌کار کردم؟ چه گناهی کردم که این‌طور شدم؟»

وقتی من طی جلساتی با او کار کردم و این‌ها را به او نشان دادم - با درمان دارویی و روان‌درمانی - که «تو اصلاً مقصر نیستی، این یک تفکر اجباری است، اصلاً آپسسیو کامپالسیو یعنی یک جبری است که تو، این دست خودت نیست، ربطی هم به شخصیت تو و اعتقادات تو ندارد، اصلاً یک افکار مزاحم و فضولانه است».

* تعریف علمی افکار وسواسی

اصلاً در تعریف افکار اپسسیو در کتاب آمده که افکار «اینترسیو» یعنی افکاری که فضولانه، مزاحم و تحمیلی به ذهن فرد خطور می‌کند.

یعنی فرد در آمدن آن افکار اختیاری ندارد. اصلاً افکار خودشان مزاحم و تحمیلی هستند و خودشان آن افکار به ذهن فرد یک افکار کاملاً مزاحم، تکرارشونده، رومینیتیو، نشخوارشونده.

بعد به فرد علی‌رغم میلش - اصلاً نمی‌خواهد این‌جوری فکر کند، درست نقطه مقابل اعتقاداتش.

محتوای این فکرها درست متضاد با اعتقاد بیمار است. بیمار ناراحت می‌شود، می‌خواهد از خودش دور کند، هرچی تلاش می‌کند نمی‌تواند.

مقاومت نشان می‌دهد، مقاومت موفق نیست و مجبور می‌شود تسلیم آن افکار شود و کارهایی بکند - به تعبیر خانم دکتر - رفتارهایی در واقع برای خنثی کردن آن‌ها از خودش نشان دهد.

* ماهیت اختلال

بنابراین افکار و رفتار وسواسی، افکار مزاحم بدون اختیار فرد ذهنش را، رفتارهایش را تسخیر می‌کند.

رفتار تکراری یا فکر تکراری که در واقع فرد می‌خواهد کنترل کند، نمی‌تواند کنترل کند. اصلاً اساس این اختلال، نتوانستن کنترل این اجبار است.

یک جبر، یک جبر بیولوژیکی که فرد نمی‌تواند از پس این رفتارها و این افکار بیرون برود و از پس این‌ها برآید و کنترل بکند.

* مبانی بیولوژیکی

من می‌گویم مبانی کاملاً بیولوژیک است. یعنی مقدار زیادی این ماجراها مبانی بیولوژیک دارند.

مبانی ژنتیکی را من اشاره می‌کنم، ولی عمدتاً یک اختلال مشخص سروتونین در مغز که در واقع آن ماده در مغز کاهش پیدا می‌کند.

اینطور افراد در خانواده‌هایشان حتماً وسواس وجود دارد. یعنی شما بروید و بگیرید، حتماً در خانواده عمو، دایی، خاله، عمه یکی را پیدا می‌کنید که وسواس دارد و در بستگان درجه اول حتماً وسواس را شما می‌بینید - عملی و فکری، گونه‌های مختلف مشاهده می‌کنید.

یعنی یک مبانی ژنتیک دارد. البته یادگیری و الگو هم در آن هست. اگر مثلاً پدر و مادر وسواسی باشند، فرد هم ژنتیک را می‌گیرد، هم الگو را می‌گیرد، الگوی رفتاری وسواس - هر دو را می‌گیرد و این‌ها همدیگر را تقویت می‌کنند.

* اولویت درمان دارویی

من چون پزشکم، از دیدگاه رشته خودم باید بگویم مبانی بیولوژیک، و حتماً قبل از هر مداخله‌ای باید حتماً آن مبانی بیولوژیک اصلاح شود.

من خطاب به روانشناسان عزیز عرض می‌کنم - من با روانشناس‌ها خیلی کار کردم، دوستشان دارم - ولی مبانی بیولوژیکی را خیلی اشراف ندارند.

یعنی فکر می‌کنند با یک مداخله معنوی یا CBT یا رفتاری به هر حال این مشکل حل می‌شود. این‌طور نیست.

اصلاً در ابتدای کار حتماً باید فرد از داروهایی استفاده کند که آن اختلال سروتونین را در مغز اصلاح کند.

مریض از آن اضطراب درآید، از آن پریشانی درآید، از آن افسردگی درآید، بشود با او صحبت کرد، بشود با او ارتباط برقرار کرد، بشود به او تکنیک یاد داد.

قبل از اینکه شما یک دو ماه درمان دارویی را اعمال کنید یا روانپزشک اعمال کند، شما با مریض نمی‌توانید درست کار کنید. همراهی نمی‌کند.

خانواده‌ها همین حرف‌های شبیه حرف‌های ما را به مریض می‌زنند، ولی مریض می‌گوید «من نمی‌توانم کنترل بکنم».

* فرآیند درمان

ابتدا هم باید آن کنترل را درست کرد. داروهایی که سروتونین مغز را اصلاح می‌کنند، این داروها کنترل و آن اختیار را اصلاح می‌کنند.

یعنی فرد از آن جبر می‌آید بیرون، احساس می‌کند حالا دیگر مجبور نیست چندین بار بشورد، مجبور نیست چندین بار تکبیرالله بگوید، مجبور نیست مقدمات بزرگ طولانی بدهد، آن جبر شستن، تکرارهای مکرر را ندارد، جبر انجام وسواس‌هایی که خیلی طیف بالینی متنوعی دارد.

* انواع وسواس

وسواس ها خیلی طیف بالینی‌اش متنوع است. حالا یک مدل واشینگ، چکینگ است که چک می‌کند در را چند بار، گاز را چند بار چک می‌کند، ماشینش را چند بار چک می‌کند.

کانتینگ؛ شمارش می‌کند، تعداد شاخه‌های لوستر را بارها بشمارد، اگر نشمارد فکر می‌کند یک حادثه اتفاق می‌افتد.

چراغ را چند بار خاموش و روشن می‌کند. اگر این کار را نکند، می‌گویند «مجیکال تینکینگ» یا رفتارهای مجیکال: فکر می‌کنند که اگر این کار را نکنند عزیزانشان را از دست می‌دهند یا راجع به مرگ پدرشان فکر می‌کنند.

این پیمان شکسته و باعث مرگ پدرشان شده، در واقع باعث مرگ پدرشان شده. یعنی یک تفکر مجیکال.

واقعاً به تعداد بیمارانم، مدل‌های وسواسی دیده‌ام. مریضی داشتم که در خیابان روی خط‌های سنگفرشی پا نمی‌گذاشت، گویی اتفاق بدی می‌افتاد اگر وسط سنگفرش پا بگذارد.

* تعریف جامع

اشتراک این است که هر فکری یا عملی که این تعریفی که عرض می‌کنم در موردش صدق کند، وسواس است.

عبارت یا وصف «وسواس» را نباید بیشتر به کار بگیریم، بهتر است بگوییم «فکر اجباری و تکراری»یا «رفتار تکراری و اجباری».

وقتی «وسواس» می‌گوییم، تمام مبانی فرهنگی و قرآنی خلط می‌شود و اشتباهاتی که رخ می‌دهد - الان به نظرم در صحبت خانم دکتر هم رخ داد - این است که چقدر این قضیه را با مسائل دینی خلط می‌کنند، با مسائل اعتقادی خلط می‌کنند.

* ضرورت رویکرد علمی

شما فکری که به ذهن فرد خطور می‌کند، به کرات، بدون اجازه و اختیار تکرار می‌شود و علی‌رغم میل فرد هست، علی‌رغم اعتقادات اوست، مقاومت می‌کند در قبال آن افکار یا آن اعمال ولی نمی‌تواند کنترل بکند.

این می‌شود OCD (Obsessive-Compulsive Disorder) - یک بیماری مغزی است، یک برین دیزوردر است.

حتماً باید آن جبر را بشکنیم. شکستن آن جبر هیچ راهی جز درمان فارماکولوژیک و دارویی ندارد.

باید حتماً با فرد دو سه ماهی کار شود با دارو که فرد از آن جبر بیاید بیرون، احساس توانایی مختصری حداقل به او دست بدهد که آن شدت کم شده، شدت اضطراب‌ها کم شده، شدت افسردگی کم شده باشد.

وقتی این سی تا چهل درصد پاسخ می‌گیریم با دارو، رفتاردرمانی را شروع می‌کنیم، درمان‌های شناختی یا با محتوای معنوی یا با محتواهای فرهنگی یا با تکنیک‌های خاصی که الان در صحبت‌ها احتمالاً خواهد شد استفاده می‌کنیم.

* مرحله روان‌درمانی

آن موقع می‌توانید به فرد تکنیک‌ها را یاد بدهید. می‌توانید بگویید که حالا که افکاری به ذهنت می‌آید، نحوه مقابله با آن فکر، چه تکنیک‌هایی می‌توانی استفاده کنی؟

مثلاً «تات استاپینگ» را می‌توانید استفاده کنیم. روش‌های ایست فکر، تکنیک‌های مختلف دارد. به او یاد می‌دهیم، ولی وقتی می‌توانیم یاد بدهیم که او آماده این یادگرفتن باشد، برای روان‌درمانی آماده شده باشد.

روان‌درمانی شما می‌تواند با توجه به مسائل اعتقادی هم باشد، من مخالف این نیستم، اما این مدلی نباشد که بیاییم بگوییم «طبق آیه قرآن وسواس شیطان است و برو شیطان را از خودت بیرون بیار». اگر بگوییم، وضع بدتر می‌شود.

* اهمیت نگاه صحیح به اختلال وسواس اجباری در جامعه دینی

بعضی از علمای ما و فضلای حوزه وقتی مریض می‌آید و می‌گوید «من این وسواس‌ها دارم»، می‌گویند: «تو اصلاً مکلف نیستی، نمی‌خواهد نماز بخوانی. نمازی که می‌خوانی دو ساعت طول می‌دهی به مقدمات.

نمی‌توانی «الله اکبر» تکبیرالاحرام را بگویی، اصلاً وقتی هم می‌گویی باز شک می‌کنی درست گفتی یا غلط گفتی.

نماز دو رکعتی را پنج ساعت می‌خوانی. برای تو تکلیف ساقط است. برو اول خودت را معالجه کن. بیماری مغزی باید معالجه شود، بعد بیا ببین مکلف هستی یا نه.»

* خطر اشتباه در برداشت مفاهیم دینی

راجع به مسائل اعتقادی، اگر بگوییم «تو وسواس داری» به معنای شیطان و وسوسه شیطانی، احساس گناهش چند برابر می‌شود، افسردگی‌اش تشدید می‌شود.

اصلاً وسواس بیماری ربطی به گناه ندارد. من خواهش می‌کنم که علما و فضلا که مخاطب من هستند توجه کنند: آن کلمه «وسواس» در قرآن ربطی به وسواس یا بیماری وسواسی که ما می‌گوییم اصلاً ندارد. این غلط است.

در قرآن تعابیری شده از مداخلات شیطان در ذهن انسان که آن مداخله از جنس وسواس یا جنس وسوسه است. وسوسه به گناه هست، سوق به سمت گناه است؛ ولی ربطی به بیماری وسواس اصلاً ندارد. و این خلط اصلا حال بیمار را بدتر می‌کنیم.

* ماهیت علمی اختلال

اختلال وسواس یک بیماری شناخته‌شده با مبانی علمی است.

در تقسیم‌بندی‌های گذشته و در نسخه‌های پیشین DSM، این بیماری ذیل اختلالات اضطرابی قرار می‌گرفت.

اما در طبقه‌بندی‌های جدید، به‌عنوان یک موجودیت مستقل در کتاب تشخیصی و آماری با عنوان «Obsessive-Compulsive Disorder and Related Disorders» معرفی شده است که طیفی از اختلالات مرتبط را دربرمی‌گیرد.

برخی از انواع وسواس می‌توانند مقدمه بیماری‌های جدی‌تر روان‌پزشکی، از جمله اسکیزوفرنی باشند.

به این معنا که در ابتدا علائم وسواس ظاهر می‌شوند و سپس به شکل هذیان‌ها، توهمات و اختلالات شدیدتر روان‌پزشکی تداوم می‌یابند. بنابراین، وسواس در برخی موارد می‌تواند سرآغاز بیماری‌های جدی‌تر باشد.

* تفاوت در بصیرت بیماران

در بیشتر موارد، بیماران وسواسی دارای «بصیرت» یا «اینسایت» هستند.

یعنی به این آگاهی رسیده‌اند که رفتارهایشان غیرمنطقی است؛ متوجه‌اند که شست‌وشوی بیش‌ازحد اسراف در آب است یا صرف زمان طولانی در انجام تشریفات وسواسی نوعی اسراف وقت محسوب می‌شود.

همین آگاهی سبب رنج و غم درونی و حتی بروز افسردگی می‌شود. با این حال، گروهی از بیماران چنین بصیرتی ندارند.

در این موارد، بیماری به سمت «سایکوز» پیش می‌رود و رفتارهایی به‌وضوح غیرعادی و نزدیک به جنون ظاهر می‌شود.

برای مثال، بیماری که تصور می‌کند سطل زباله‌ای در فاصله ده‌متری او را آلوده کرده و حتی بوی آن را احساس می‌کند، یا فردی که به‌مدت هشت ساعت در حمام مشغول شست‌وشو می‌شود و تنها با اجبار همسرش از آن خارج می‌گردد.

این نمونه‌ها نشان‌دهنده شدت و پیچیدگی اختلال‌اند و گاه به حدی غیرمعمول‌اند که به‌سان داستان‌هایی شنیدنی و ناآشنا جلوه می‌کنند.

* گستردگی اختلال

وسواس اختلالی است با گستره وسیع و تنوع بالینی بسیار زیاد. علائم آن شکل‌های متنوعی دارد، اما بنیان مشترک در همه آن‌ها وجود «اجبار» است؛ همان اجبار زیستی یا «کمپالشن» که باید به شکل تخصصی درمان شود.

* اصلاحات ضروری در درمان

برای آغاز درمان، مداخله روان‌پزشکی ضروری است. به‌ویژه اصلاح اختلالات شیمیایی مغز، مانند تنظیم سروتونین، که پس از دو یا سه ماه منجر به کاهش اضطراب و بهبود روحیه بیمار می‌شود. در ادامه، بیمار آماده ورود به مراحل روان‌درمانی و رفتاردرمانی خواهد بود.

* مرحله روان‌درمانی و رفتاردرمانی

در این مرحله، اصلاح افکار نادرست و خطاهای شناختی اهمیت می‌یابد. از جمله تکنیک‌های مؤثر می‌توان به روش «تات استاپینگ»، «اکسپوژر تراپی»، غرقه‌سازی و «ریسپانس پریونشن» اشاره کرد.

باید توجه داشت که درمان تفکرات وسواسی با درمان رفتارهای وسواسی متفاوت است و لازم است این مراحل به‌صورت گام‌به‌گام و برنامه‌ریزی‌شده پیش بروند.

* نقش عوامل اعتقادی

عوامل اعتقادی نیز می‌توانند در روند درمان نقش حمایتی داشته باشند. البته نه به این معنا که به بیمار گفته شود «تو وسوسه شیطانی داری»، بلکه به این معنا که اگر بیمار رفتار خود را با استدلال مذهبی توجیه می‌کند، باید این توجیه اصلاح گردد.

* نگاه علمای دین

برخی از علمای دینی هنگام مواجهه با بیماران وسواسی شدید توصیه می‌کنند: «ابتدا بیماری خود را درمان کن، سپس به تکالیف عبادی بپرداز. در حال حاضر، تکلیف شرعی بر تو بار نیست.»

این توصیه‌ها مبتنی بر اصل «حرج» در دین اسلام است، یعنی تکلیف در شرایط دشوار و طاقت‌فرسا از دوش فرد برداشته می‌شود. بنابراین، اصرار بر انجام تکالیف عبادی در شرایط ناتوانی، تنها احساس گناه بیمار را تشدید خواهد کرد.

* اهمیت درک صحیح بیمار

درک درست از شرایط بیمار امری حیاتی است. باید پذیرفت که رفتارهای وسواسی برخاسته از اجبار است و اختیاری در کار نیست.

از این رو، مسئولیت اخلاقی یا شرعی بر دوش بیمار قرار نمی‌گیرد. وقتی به بیمار گفته می‌شود «نگران نباش، این رفتارها اختیاری نیست و ما در کنارت هستیم تا به تو کمک کنیم»، آرامش قابل توجهی در او ایجاد می‌شود. در غیر این صورت، بیماری مزمن خواهد شد.

* ماهیت مزمن بیماری

اختلال وسواس غالباً ماهیتی مزمن دارد و درمان آن بسیار دشوار و زمان‌بر است. بنا بر تجربه‌های بالینی طولانی، وسواس یکی از صعب‌العلاج‌ترین اختلالات روان‌پزشکی است که صبر و حوصله فراوانی از سوی درمانگر و بیمار می‌طلبد.

* نقش خانواده

رفتار خانواده در روند بیماری بسیار اثرگذار است. برخوردهای تند، سرزنش، شماتت و استفاده از روش‌های سنتی مانند اجبار به خروج از حمام یا ریختن آب سرد بر بیمار، نه‌تنها کمکی به بهبود نمی‌کنند بلکه وضعیت را وخیم‌تر می‌سازند.

خانواده باید بداند که بیمار اجبار دارد و رفتارهایش تحت کنترل ارادی او نیست. درک و حمایت خانواده، بخش مهمی از فرآیند درمان است.

* رویکرد درمانی صحیح

رویکرد درست درمانی آن است که بیمار درک شود و احساس گناه او تشدید نگردد. باید به او اطمینان داده شود که «تو مقصر نیستی، این یک اجبار است و ما به تو کمک خواهیم کرد.» این طرز برخورد می‌تواند حتی در نخستین جلسه درمانی، آرامش چشمگیری برای بیمار به همراه داشته باشد.

* هشدار نهایی

لازم است از مداخلات ناآگاهانه و غیرتخصصی به‌شدت پرهیز شود. درمان وسواس نیازمند همکاری تیمی روان‌پزشک و روان‌شناس و بهره‌گیری از مطالعات و تجربیات کافی است.

هرگونه اقدام نادرست می‌تواند بیماری را مزمن‌تر کرده و در بسیاری موارد مقدمه‌ای برای ابتلا به اختلالات روان‌پزشکی جدی‌تر باشد.

* بخش چهارم:

* ارائه حجت الاسلام عماد رحیمی، دبیر نشست از صحبت‌های دکتر مصطفی حمدیه

از دیدگاه آقای دکتر، میان واژه «وسوسه» یا «وسواس» در فرهنگ زبان فارسی و مفهوم «Obsessive-Compulsive Disorder» در روان‌شناسی تفاوت وجود دارد. آنچه در روان‌شناسی به‌عنوان وسواس تعریف می‌شود، مجموعه‌ای از افکار مزاحم، تحمیلی و مکرر است که غالباً در تضاد با باورها و اعتقادات خود فرد قرار می‌گیرند.

در مبانی آسیب‌شناختی، آقای دکتر بر این باورند که اختلال وسواسی ـ جبری اساساً ریشه‌های بیولوژیک دارد.

این ریشه‌ها شامل کاهش برخی مواد شیمیایی در مغز، کاهش ترشح «نوروترانسمیترها» و همچنین نقش قابل توجه عوامل ژنتیکی است.

به این معنا که اگر فردی به وسواس مبتلا باشد، به احتمال زیاد در بستگان نزدیک او نیز افرادی با سابقه وسواس یافت می‌شوند. افزون بر آن، در صورتی که والدین فرد مبتلا باشند، علاوه بر عوامل ژنتیکی، الگوهای رفتاری نیز در انتقال این اختلال نقش دارند.

در فضای درمان، نخستین گام مداخله دارویی است. بیمار باید حداقل به مدت دو تا سه ماه دارو مصرف کند تا بتواند به سطحی از کنترل مغزی دست یابد که امکان مداخله‌های بعدی فراهم شود.

همچنین اشاره‌ای به برخی فتاوای مراجع تقلید و علمای بزرگوار صورت گرفت. هرچند بررسی دقیق این فتاوا بر عهده مراجع‌کنندگان است تا در منابع اصلی مطالعه کنند، اما اصل مطلب آن است که احکام فرد مبتلا به اختلال وسواس، با احکام شخص سالم و عادی تفاوت دارد. در منابع دینی نیز این مسئله به صراحت مطرح شده است.

نکته قابل توجهی که آقای دکتر بر آن تأکید کردند این بود که روان‌شناسانی که با رویکرد اسلامی کار می‌کنند، باید مراقب باشند محتوای معنوی و مذهبی مربوط به وسوسه، به‌گونه‌ای به کار گرفته نشود که احساس گناه بیمار تشدید شود.

زیرا تشدید این احساس، سبب از بین رفتن حداقل کارکردهایی خواهد شد که بیمار تا پیش از آن حفظ کرده بود.

در نگاه کلی آقای دکتر، روند درمان باید با دارودرمانی آغاز گردد تا تعادل نسبی در سیستم مغزی ایجاد شود. پس از دستیابی به این تعادل، می‌توان از رویکردهای روان‌درمانی همچون «شناخت‌درمانی»، «رفتاردرمانی» و حتی «معنویت‌درمانی» بهره گرفت.

در این میان، استفاده از منابع دینی با توجه به تناسب فرهنگی ـ اسلامی جامعه می‌تواند بسیار سودمند باشد. اما در مرحله اصلاح باورها و خطاهای شناختی، لازم است این اصلاحات به‌گونه‌ای صورت گیرند که همسو با منابع اسلامی باشند و از ایجاد فشار روانی یا گناه‌پنداری نابجا جلوگیری کنند.

* بخش پنجم:

* ارائه سرکار خانم دکتر سپیده مرتضائی‌فر:

* پروتکل درمانی اختلال وسواس اجباری: رویکردی جامع

* اصلاح سوءبرداشت‌ها

نکته نخست آن است که سوءبرداشتی برای روان‌شناسان ایجاد نشود. زمانی که درباره «واشینگ» یا وسواس شست‌وشو صحبت شد، هدف بررسی تمام دسته‌بندی‌های وسواس نبود، بلکه تمرکز صرفاً بر مقاله خودم که در زمینه «واشینگ» بود؛ منظورم است.

با این حال، تأکید شد که نگاه به وسواس باید از چهار جنبه اساسی و در رأس آن از منظر «بیولوژیک» صورت گیرد.

* تفسیر مفهوم وسواس در قرآن

چیزی که هست، من فکر می‌کنم آن کلمه «وسواس» که در قرآن آمده، به معنای این است که ما یک چیزی را مدام و بیش از اندازه تکرارش می‌کنیم و به آن می‌گویند «وسواس».

حالا ما می‌توانیم این را وام بگیریم، یعنی یک تعبیری داشته باشیم، از قرآن وام بگیریم که این را بگوییم.

آیه‌هایی که خواندم، هیچ‌وقت قرار نیست که ما این آیه‌ها را برای مراجعان بخوانیم، بلکه قرآن می‌تواند کتابی باشد که ما بخواهیم از آن یاد بگیریم، یعنی درمانگری را بتوانیم از آن یاد بگیریم.

* رفع عذاب وجدان

بیماران مبتلا به وسواس معمولاً با احساس عذاب وجدان شدید مراجعه می‌کنند. نخستین وظیفه درمانگر این است که این عذاب وجدان را کاهش دهد و توضیح دهد که افکار مزاحم در حقیقت «افکار خودکار» یا «اتوماتیک تات‌ها» هستند که بدون اراده فرد وارد ذهن او می‌شوند.

در گام نخست، باید این وضعیت از منظر «گیرنده‌های نوروترانسمیتری» و به کمک درمان دارویی اصلاح گردد.

* تقویت مسئولیت‌پذیری

پس از تنظیم شیمیایی مغز، باید بر مسئولیت‌پذیری فرد تأکید شود. این مسئولیت‌پذیری همان قدرت اراده‌ای است که در اختیار انسان قرار گرفته و باید پرورش یابد.

به همین دلیل توصیه می‌شود بیمار ابتدا به روان‌پزشک مراجعه کند تا درمان دارویی آغاز شود و سپس روند روان‌درمانی دنبال گردد.

* مدیریت اضطراب ناشی از تشخیص

اطلاع دادن به بیمار درباره ضرورت مراجعه به روان‌پزشک ممکن است اضطراب زیادی در او ایجاد کند. برای نمونه، برخی بیماران تصور می‌کنند تجویز دارو به معنای «شدت حاد بیماری»، یا «دیوانه بودن» است.

این اضطراب مشابه همان اضطراب ناشی از عذاب وجدان است و باید به‌دقت مدیریت شود.

* راهکار درمانی

راهکار مناسب این است که ابتدا تعادل شیمیایی مغز برقرار شود. سپس روان‌شناس یا مشاور بیمار را به سمت «اینسایت» یا «بصیرت» سوق دهد. این مسیر شامل سه مرحله است: «دانستن» (Knowledge)، «فهمیدن» (Understand) و «آگاهی عمیق» (Awareness).

تنها در مرحله آگاهی است که بیمار می‌تواند اقدام عملی برای تغییر داشته باشد، و این امر با مسئولیت‌پذیری فردی تحقق می‌یابد.

* اهمیت تنظیم شیمیایی مغز

تأکید دوباره بر این است که بدون تنظیم شیمیایی مغز، دستیابی به اراده و مسئولیت‌پذیری دشوار خواهد بود. بنابراین، شروع درمان باید دارویی باشد و پس از آن مداخلات روان‌درمانی اثربخش خواهند بود.

* پروتکل درمانی در وسواس شست‌وشو (واشینگ)

پروتکل طراحی‌شده برای مبتلایان به وسواس شست‌وشو در سه جلسه نخست به «ارزیابی» اختصاص دارد. پس از آن، بیمار آموزش می‌بیند که افکار وسواسی چگونه ایجاد می‌شوند و چه مسیرهایی برای کنترل آن‌ها وجود دارد.

* مرحله آگاهی‌بخشی

در جلسات اولیه، نمودار اضطراب برای بیمار توضیح داده می‌شود. اضطراب شبیه به یک منحنی زنگوله‌ای است و اگر اجازه داده نشود به سطح اوج برسد، مسیر طبیعی خود را طی نمی‌کند.

بیمار باید بیاموزد که این اضطراب قابل تحمل است و با گذشت زمان کنترل خواهد شد. این مرحله سخت و دردناک است، اما آگاهی‌بخشی برای ادامه درمان ضروری است.

* آموزش‌های ضروری

در این مرحله، خطاهای شناختی و مکانیسم‌های دفاعی بیمار شناسایی و اصلاح می‌شوند. همچنین تکالیف خانگی مشخصی به بیمار داده می‌شود تا موقعیت‌هایی که وسواس در آن‌ها فعال می‌شود را ثبت و تحلیل کند. با این آگاهی، امکان کنترل تدریجی رفتارها فراهم می‌شود.

* تعادل در مسئولیت‌پذیری

در درمان باید تعادلی برقرار شود؛ به این معنا که همه مسئولیت‌ها از دوش بیمار برداشته نشود.

مفهوم «فریب شیطان» می‌تواند در این زمینه به‌عنوان یک استعاره توضیح داده شود. شیطان به معنای حلول در فرد نیست، بلکه به معنای وسوسه‌ای است که او را به انجام رفتارهای وسواسی برای کاهش اضطراب سوق می‌دهد. آگاهی از این موضوع، زمینه‌ای برای تقویت اراده فراهم می‌کند.

* پرورش اراده

دستیابی به اراده نهایی یکی از دشوارترین مراحل درمان است. از دیدگاه روان‌کاوی و خودشناسی، اراده آخرین مرحله‌ای است که فرد می‌تواند به آن دست یابد و نیازمند تمرین و آگاهی مستمر است.

* اجتناب از عذاب وجدان

پس ما قرار نیست که به او عذاب وجدان بدهیم، چون که این کاملاً خلاف اخلاق حرفه‌ای است. ما قرار است که آن‌ها را آگاه کنیم. از چی آگاه کنیم؟ اینکه اگر که شما نشانگان «واشینگ» داری، نشانگان وسواس و شستشو داری، اگر که با یک لیتر آب این را بشویی، خیلی بهتر است از اینکه تو با صد لیتر بشویی.

* نقش مراجع تقلید

بیماران وسواسی اغلب برای اطمینان مذهبی به مراجع تقلید مراجعه می‌کنند. اما برخی پاسخ‌ها ممکن است آنان را به تداوم رفتارهای تکراری سوق دهد.

در این شرایط، نقش علما و مراجع آن است که تکلیف غیرضروری را از دوش بیمار بردارند و به او آرامش دهند. برای نمونه، این پیام که «نمازت به هر شکلی صحیح است» می‌تواند مانع از افراط و تکرار بی‌پایان در مناسک گردد.

یعنی یک خیال راحتی به او بدهند که «نه، اتفاقاً شما هرجوری که نماز می‌خوانی درست است» اگر که این تشخیص در آن داده شود که این‌ها را هل ندهند به سمت آن رفتارهای مدام تکراری و آزاردهنده.

* استفاده بهینه از منابع دینی

قرآن می‌تواند درک عمیقی از مسائل انسانی و روانی به ما بیاموزد. آیات مرتبط با «افراط در جبران» نمونه‌ای از این آموزه‌ها هستند که می‌توانند معنای روان‌شناختی داشته باشند.

البته این برداشت‌ها صرفاً در سطح «یادگیری درمانگر» است و قرار نیست به‌صورت مستقیم برای مراجعان بیان شوند. نکته اساسی این است که منابع دینی باید با فهم درست و تبیین علمی همراه باشند تا به غنای رویکرد درمانی کمک کنند.

* رویکرد عملی

در مواجهه با مراجعان مذهبی، بهره‌گیری از متون دینی می‌تواند جنبه حمایتی داشته باشد.

برای نمونه، می‌توان اشاره کرد که در احادیث و روایات آمده است: «شست‌وشو با یک لیتر آب کفایت می‌کند». بیان چنین نکاتی می‌تواند به بیمار آرامش دهد و مانع شکل‌گیری یا تشدید عذاب وجدان شود.

تأکید اصلی آن است که درمانگر نباید احساس گناه یا فشار مضاعف به بیمار منتقل کند، بلکه باید از منابع دینی به‌عنوان ابزار اطمینان‌بخشی و کاهش اضطراب استفاده نماید.

* درمان وسواس‌های جنسی و افکار توهین‌آمیز به مقدسات: پروتکل و تکنیک‌ها

* سؤال رایج مراجعان

بسیاری از مراجعان می‌پرسند که در درمان وسواس‌های جنسی و افکار مرتبط با توهین به مقدسات چه رویکردی به‌کار گرفته می‌شود.

نخستین گام همواره «دارودرمانی» است و در این مورد هیچ تردیدی وجود ندارد. پس از آن، پروتکل دوم آغاز می‌شود؛ یعنی توضیح روشن به مراجعان که این موارد صرفاً «افکار» هستند.

* استعاره‌های درمانی

برای درک بهتر ماهیت افکار وسواسی، می‌توان از استعاره‌ها بهره گرفت. ذهن مانند آسمان است؛ همان‌گونه که پرندگان یا ابرها در آسمان ظاهر می‌شوند بی‌آنکه ما کنترلی بر آمدن یا رفتن آن‌ها داشته باشیم، افکار نیز وارد ذهن می‌شوند.

حتی اگر ابرهای سیاه گاهی آسمان را بپوشانند، ماهیت آسمان همچنان آبی باقی می‌ماند.

ذهن نیز همین‌گونه است: افکار منفی یا ناخوشایند ماهیت فرد را تغییر نمی‌دهند. این توضیح به مُراجع کمک می‌کند باور کند که داشتن افکار ناخوشایند به معنای «بد بودن» او نیست.

* دو جریان فکری

افکار می‌توانند در دو مسیر متفاوت قرار گیرند:

جریان سالم: در این حالت، فرد هنگام بروز فکر ناخوشایند به‌سرعت آن را بی‌اعتبار می‌داند؛ مثلاً با خود می‌گوید: «چه فکر بی‌معنایی بود!» این واکنش که از تکنیک‌های درمان شناختی-رفتاری (CBT) است، به فرد امکان می‌دهد فکر را خنثی کند و آن را جدی نگیرد.

جریان ناسالم: در این مسیر، فرد به دنبال افکار می‌رود، آن‌ها را همچون زنجیری به هم پیوند می‌دهد و مدام به این پرسش‌ها گرفتار می‌شود: «نکند آدم بدی باشم؟ اگر چنین باشم چه؟» این تداوم، اضطراب را تشدید کرده و چرخه وسواس را تقویت می‌کند.

* نقش درمانگر

وظیفه درمانگر این است که با مراجعان به‌طور روشن در میان بگذارد: «این افکار شما را به فردی بد یا گناهکار تبدیل نمی‌کنند.» این افکار تنها «تات‌ها» یا افکار خودکار هستند.

درمان ابتدا از طریق دارودرمانی برای تنظیم شیمیایی مغز آغاز می‌شود و سپس با استفاده از روش‌های روان‌درمانی مانند CBT، مایندفولنس یا روانکاوی ادامه می‌یابد.

* اجتناب از عذاب وجدان

بسیار مهم است که به مراجعان عذاب وجدان القا نشود. درمانگر نباید با ارجاع مستقیم به متون دینی یا تعابیر تهدیدآمیز، احساس گناه آن‌ها را تشدید کند.

هدف این است که بیمار درک کند افکار وسواسی تکرارشونده منبع اضطراب هستند و رفتارهای وسواسی تنها به‌طور موقت اضطراب را کاهش می‌دهند، اما به‌زودی آن چرخه دوباره تکرار خواهد شد.

* آموزش کنترل اضطراب

درمانگر باید به مراجعان بیاموزد که اضطراب را کنترل کنند. یکی از مهم‌ترین تکنیک‌های CBT در این زمینه «مواجهه و جلوگیری از پاسخ» (Exposure and Response Prevention) است.

به این معنا که فرد با محرک اضطراب‌زا روبه‌رو شود اما از انجام رفتار وسواسی خودداری کند. هر رویکرد درمانی می‌تواند این آموزش را با شیوه‌های خاص خود ارائه دهد.

* پروتکل درمانی

پروتکل پیشنهادی شامل سه جلسه نخست برای مصاحبه و ارزیابی است. پس از آن، تمرکز بر شناخت مکانیسم‌های دفاعی بیمار، بررسی تاریخچه خانوادگی، الگوهای شرطی‌سازی و میزان دریافت پاداش در محیط زندگی اوست.

سپس، روند آگاهی‌بخشی و شناسایی خطاهای شناختی ادامه می‌یابد تا فرد بتواند تدریجاً مهارت کنترل افکار و مدیریت اضطراب را بیاموزد.

* فرمول‌بندی درمان

در نخستین گام، درمانگر باید تمام اطلاعات مربوط به مراجع را جمع‌آوری کرده و به یک «فرمول‌بندی درمانی» منسجم برسد.

این فرمول‌بندی تعیین می‌کند که از چه تکنیک‌هایی می‌توان برای درمان استفاده کرد.

از جمله تکنیک‌های مؤثر می‌توان به «تات‌استاپینگ» (Thought Stopping) اشاره کرد؛ روشی که در آن فرد یاد می‌گیرد افکار مزاحم و تکرارشونده را به چالش بکشد و مانع ادامه یافتن آن‌ها شود.

همچنین، طراحی و ارائه «تکالیف خانگی» بخشی ضروری از این فرآیند است، زیرا به مراجع کمک می‌کند آموخته‌های جلسات درمانی را در زندگی روزمره تمرین و تثبیت کند.

* کاربرد منابع دینی

برای مراجعانی که پایبندی مذهبی بالایی دارند، می‌توان از منابع دینی به‌عنوان ابزار اطمینان‌بخشی بهره برد.

برای نمونه، استناد به آیات قرآنی که بر «توکل بر خدا» تأکید دارند، می‌تواند به مراجع کمک کند تا در مواجهه با افکار وسواسی آرامش بیشتری پیدا کند.

به‌عنوان مثال، می‌توان به فرد یادآوری کرد که اگر نجاستی را به‌طور عینی مشاهده نکرده است، می‌تواند با توکل به خدا بگوید: «ان‌شاءالله که پاک است».

چنین تأییدهایی نه‌تنها اضطراب مراجع را کاهش می‌دهد بلکه مانع از آن می‌شود که او به‌طور کلی اعمال دینی یا زندگی مذهبی خود را کنار بگذارد.

* مدت زمان جلسات

مدت زمان جلسات درمانی بسته به رویکرد مورد استفاده معمولاً بین ۴۵ تا ۵۰ دقیقه تعیین می‌شود. این زمان‌بندی امکان می‌دهد که هم فضای کافی برای بحث، آموزش و تمرین وجود داشته باشد و هم تمرکز و پیوستگی جلسه حفظ شود.

* بخش ششم:

* ارائه حجت الاسلام عماد رحیمی، دبیر نشست از صحبت‌های سرکار خانم دکتر سپیده مرتضائی‌فر:

آنچه از دیدگاه سرکار خانم دکتر سپیده مرتضائی‌فر بیان شد، این است که در آغاز درمان، «دارودرمانی» نیز به‌عنوان بخشی ضروری از فرآیند مدنظر قرار می‌گیرد.

بنابراین، اگر بخواهیم به‌طور کلی از این پروتکل یاد کنیم، باید آن را یک «پروتکل تلفیقی یا یکپارچه» بدانیم که در آن هم مداخلات دارویی و هم مداخلات روان‌درمانی مورد توجه هستند.

در مراحل ابتدایی، درمان وارد فضای «مصاحبه بالینی» و «رصد شرایط» می‌شود تا موقعیت‌هایی که فرد در آن‌ها دچار وسواس می‌شود شناسایی گردد.

مهم‌ترین بخش در این مرحله، «بینش‌دهی» است؛ یعنی کمک به فرد برای شناخت مکانیزم‌هایی که به‌طور ناخودآگاه در مقابله با وسواس به‌کار می‌گیرد.

علاوه بر این، شرایط محیطی فرد نیز مورد بررسی قرار می‌گیرد تا «علل شرطی‌شدگی» او ردیابی شود.

در مراجعانی که دیدگاه مذهبی دارند، بخشی از مفاهیم دینی – همچون «توکل» – به‌عنوان ابزار درمانی مورد استفاده قرار می‌گیرد.

این رویکرد کمک می‌کند فرد به حداقل اعمال عبادی و رفتاری که وسواسی نیستند اکتفا کند و با برداشت‌های نادرست یا افراطی از مباحث دینی، به خود آسیب نرساند.

این آموزه‌ها و مفاهیم همچنین به کاهش «احساس گناه» در مراجع کمک می‌کنند، که یکی از اهداف کلیدی درمان به شمار می‌آید.

به نظر می‌رسد مهم‌ترین اقدام در این پروتکل درمانی – که ترکیبی از «شناخت‌درمانی»، «رفتاردرمانی» و بهره‌گیری از «منابع دینی» است – ایجاد فاصله میان «شخصیت فرد» و «افکار وسواسی او» است.

به بیان دیگر، فرد باید بیاموزد که افکار وسواسی بخشی از هویت و شخصیت او نیستند، بلکه خطاهای شناختی و تحمیل‌های ذهنی هستند. این نقطه دقیقاً همان جایی است که مداخلات درمانی بیشترین تمرکز را دارند.

بخش هفتم:

* پرسش و پاسخ مخاطبین:

* درست است اختلال در ترشح سروتونین در وسواس نقش دارد، اما آیا امکان دارد که با تغییر شرایط روحی یا رفتاری فرد، ترشح این هورمون‌ها نیز تغییر کند؟

به عبارت دیگر، آیا ابتدا باید ترشح سروتونین اصلاح شود تا رفتار و شرایط روحی فرد بهبود یابد، یا می‌توان با مداخلات روان‌درمانی، تعادل یا بهبودی در شرایط روحی و رفتاری ایجاد کرد و در پی آن، سیستم مغزی نیز عملکرد بهتری پیدا کند؟

* پاسخ دکتر مصطفی حمدیه

رفتاردرمانی و سایر مداخلات غیردارویی، در واقع اثرات قابل توجهی بر مغز دارند و اطلاعاتی که به بیمار منتقل می‌کنیم – از جمله تمرین‌های ریلکسیشن، آرامش عضلانی و ذهنی، توکل و مباحث اعتقادی – در مغز پردازش می‌شوند و می‌توانند به زبان شیمیایی، از جمله ترشح سروتونین، ترجمه شوند و آن را تعدیل کنند.

با این حال، در شروع درمان، بسیاری از بیماران در شرایط روحی بسیار دشواری قرار دارند.

وسواسی‌ها غالباً وقتی برای درمان مراجعه می‌کنند، به دلیل فرهنگ و نگاه جامعه، تصور می‌کنند مشکلشان خصلتی است نه بیماری، و به همین دلیل دیر مراجعه می‌کنند.

این بیماران معمولاً در وضعیت روحی بسیار ضعیف، غمگین و مضطرب هستند، روابط خانوادگی آن‌ها تحت فشار است و در عبادات و عملکردهای روزمره خود دچار مشکل شده‌اند.

در این شرایط، شروع مستقیم روان‌درمانی دشوار است و زمان‌بر خواهد بود.

به همین دلیل، توصیه می‌شود در ابتدای درمان از داروهایی استفاده شود که بتوانند اضطراب و علائم شدید وسواس را سریع‌تر کاهش دهند و آرامش نسبی ایجاد کنند.

این مرحله، نوعی میان‌بر درمانی است که ظرف دو تا سه ماه بیمار را در وضعیتی قرار می‌دهد که امکان اجرای تکنیک‌های تخصصی روان‌درمانی فراهم شود.

در واقع، رابطه میان درمان دارویی و روان‌درمانی متقابل است: مداخلات روان‌درمانی صحیح و تکنیکی، اثرات خود را در مغز به زبان شیمیایی و از طریق تنظیم سروتونین اعمال می‌کنند، اما شروع مستقیم بدون ایجاد آرامش اولیه دشوار است.

* میزان ارتباط شکل‌گیری وسواس با مسائل هورمونی چقدر است؟ آیا وسواس می‌تواند باعث تشدید اختلالات هورمونی شود یا برعکس، مشکلات هورمونی می‌توانند منجر به وسواس شوند؟

* پاسخ دکتر مصطفی حمدیه

این رابطه کاملاً متقابل است؛ یعنی هر دو حالت ممکن است. هر مشکل فیزیکی، چه اختلال هورمونی و چه هر مشکل مدیکال دیگر، می‌تواند وسواس را تشدید کند و اضطراب را افزایش دهد.

از سوی دیگر، اضطراب ناشی از وسواس نیز می‌تواند مشکلات جسمی و هورمونی را تشدید نماید.

به طور کلی، بیماری‌های روانی و عصبی می‌توانند بیماری‌های جسمی را تشدید کنند و حتی برخی مشکلات جسمی را ایجاد نمایند، و برعکس، بیماری‌های جسمی می‌توانند اضطراب و افسردگی ایجاد کنند.

این موضوع در حوزه تخصصی «پزشکی روان‌تنی» (Psychosomatic Medicine) مورد مطالعه قرار می‌گیرد و من خودم در این زمینه آموزش تخصصی دیده‌ام و در درمانگاه به‌صورت مشترک کار می‌کنم.

* آیا منبع علمی مشخصی وجود دارد که نشان دهد ژن و مسائل زیستی تأثیر جدی بر وسواس دارند؟ اگر کتاب، مقاله یا منبعی مدنظرتان هست، لطفاً معرفی کنید.

* پاسخ دکتر مصطفی حمدیه

بله، تمام تکست‌بوک‌های روان‌پزشکی و روان‌شناسی معتبر به طور کامل بر مبانی بیولوژیک و ژنتیک وسواس تأکید دارند.

در بالین نیز مشاهده می‌کنیم که وقتی بیمار مراجعه می‌کند، معمولاً در خانواده او افراد دیگری نیز وسواس را تجربه کرده‌اند.

حتی اگر برخی خانواده‌ها این موضوع را انکار کنند یا اطلاع نداشته باشند، با پرسش هوشمندانه می‌توان سابقه وسواس یا دیگر اختلالات روانی را شناسایی کرد.

در تاریخچه خانوادگی بیماران، غالباً اختلالات روانپزشکی متنوعی مانند عقب‌ماندگی ذهنی، اسکیزوفرنی، اختلال دوقطبی، اختلالات جنسی روانی و اختلالات اضطرابی مشاهده می‌شود.

در وسواس، اغلب سابقه وسواس یا اضطراب در خانواده دیده می‌شود که این خود دلیلی بر وجود زمینه‌های بیولوژیک و ژنتیک است.

برای مطالعه بیشتر، می‌توانید به تکست‌بوک‌های معتبر روان‌پزشکی، از جمله کتاب «کاپلان» (Kaplan & Sadock's Comprehensive Textbook of Psychiatry) مراجعه کنید که مباحث ژنتیک و زیست‌شناختی وسواس را به‌طور کامل پوشش داده‌اند.

* تأکید شما در این درمان بیشتر بر مذهب است یا معنویت؟ آیا بین این دو تفاوت قائل هستید یا خیر؟

* پاسخ دکتر مصطفی حمدیه

در حال حاضر در روان‌شناسی یک گرایش به نام «اسپیریچوال» یا معنادرمانی وجود دارد که بسیاری از روان‌شناسان آن را از دین و مسائل اعتقادی جدا می‌کنند.

برخی از این روان‌شناسان خودشان مذهبی نیستند و باورهای دینی ندارند، اما به شکل جداگانه به معنای زندگی و معنادرمانی می‌پردازند.

این معنادرمانی به معنای فرانکل و دیگر رویکردهای مشابه است، که انسان باید برای زندگی خود معنایی قائل شود؛ مثلاً هر صبح بلند شود و هدفی برای زندگی خود پیدا کند تا آرامش و انگیزه داشته باشد.

این نوع معنویت با معنویت دینی که ما در درمان وسواس دنبال می‌کنیم کاملاً متفاوت است.

معنویت دینی شامل اعتقاد به خداوند، پیامبران، ائمه اطهار و مبانی دینی است و مستقیماً با عبادات، توکل و چارچوب‌های مذهبی ارتباط دارد.

من مجدداً تأکید می‌کنم که اگر بیمار خود به مسئله شیطان، وسوسه شیطانی یا مباحث دینی اشاره نکرده است، درمانگر نباید به این موضوع ورود کند.

تنها زمانی باید از اعتقادات بیمار استفاده شود که خود او این مسائل را مطرح کرده باشد و بر اساس اعتقاداتش، افکار وسواسی را مرتبط با شیطان یا گناه می‌داند.

در آن صورت می‌توان با اصلاح مبانی اعتقادی صحیح، وسواس را از شخصیت و خود بیمار جدا کرد و بیمار را از عذاب وجدان نجات داد.

ورود نابجا به تفسیر قرآن یا مسائل دینی برای درمان وسواس می‌تواند هم مسائل علمی را مخدوش کند و هم اعتقادات بیمار را دستکاری نماید.

بنابراین، هیچگاه نباید قرآن یا منابع دینی را برای تبیین علمی وسواس به کار برد، مگر اینکه بیمار خودش آن مسائل را مطرح کرده باشد.

وقتی بیمار صحبت از وسواس، گناه یا وسوسه شیطانی می‌کند، درمانگر باید با تسلط و اشراف به مبانی واقعی دین و قرآن، این افکار را اصلاح کند و نشان دهد که وسواس ربطی به شخصیت واقعی او ندارد و با اصول صحیح اسلامی تناقضی ندارد.

در صورتی که بیمار از عبادت یا مفاهیم دینی خود برای آرامش استفاده می‌کند، می‌توان آن را تقویت کرد.

برای مثال، نماز صبح یا ذکر و گفت‌وگو با خدا می‌تواند آرامش و کنترل اضطراب را افزایش دهد. درمانگر باید این اقدامات را تأیید کند و آن‌ها را به نفع روند درمان به کار گیرد.

اگر بیمار وارد بحث اعتقادی نشده است، درمانگر ورود نکند و هیچ خلطی میان مسائل علمی و دینی ایجاد نکند.

تنها زمانی مداخله اعتقادی مجاز است که بیمار خودش این مسائل را مطرح کرده باشد و از آن‌ها برای بیان وسواس خود استفاده کند.

* بخش هشتم:

* ارائه سرکار خانم دکتر سپیده مرتضائی‌فر:

باز هم با اظهارات استاد کاملاً موافق هستم. نکته‌ای که مدنظر من بود این است که برخی از مراجعان دچار نگرانی هستند؛ نگرانی آن‌ها ناشی از این است که وقتی به فلان مرجع تقلید مراجعه کرده‌اند و پاسخ یا توصیه‌ای دریافت نموده‌اند، این پاسخ‌ها گاهی موجب افزایش اضطراب و دلهره در آن‌ها شده است.

به عبارت دیگر، تأکید اصلی من همواره بر این بوده است که افرادی که دارای گرایش مذهبی هستند و از این منظر به ما مراجعه می‌کنند، انتظار دارند که نظر و مشاوره ما هم متناسب با اعتقادات و بافت فرهنگی آن‌ها باشد.

بنابراین ما نیز موظف هستیم که دقیقاً مطابق با این چارچوب با مُراجع رفتار کنیم.

نظر استاد در این زمینه کاملاً درست و منطقی است. ما همیشه به بافت فرهنگی، اجتماعی و مذهبی مراجع توجه می‌کنیم و به دقت بررسی می‌کنیم که مراجع با چه پیش‌زمینه‌ای، با چه فرهنگی و تحت تأثیر چه باورهایی به جلسه آمده است و نسبت به چه مسائلی ابراز نگرانی می‌کند.

مشاوره ما باید متناسب با همان بافت فرهنگی و اجتماعی باشد تا بیشترین تأثیرگذاری را روی مراجع داشته باشد.

* خانم دکتر در خصوص معنادرمانی و معنویت‌درمانی، تأکید شما در این درمان بیشتر بر مذهب است یا معنویت؟ آیا بین این دو تفاوت قائل هستید یا خیر؟

* پاسخ سرکار خانم دکتر سپیده مرتضائی‌فر

در خصوص معنادرمانی و معنویت‌درمانی نیز باید اشاره کنم که از همان ابتدای جلسه تأکید کردم که منظور از این نوع درمان، مسائلی است که مستقیماً با روح انسان، ارتباط با خدا و احترام به او مرتبط است و کاملاً از مذهب متمایز است.

این رویکرد درمانی، ریشه در آثار یونگ و آلپورت دارد، زیرا فروید اهمیت چندانی برای معنویت قائل نبود.

یونگ و آلپورت این بُعد از زندگی انسان را وارد علم روان‌شناسی کردند و آن را به صورت یک رویکرد مستقل مورد توجه قرار دادند.

در مقابل، مذهب به عنوان یک سیستم سازمان‌یافته، مجموعه‌ای از قوانین، آیین‌ها و راهنماهایی است که انسان را به تجربه یا نزدیکی به خدا هدایت می‌کند.

بنابراین معنویت و مذهب دو مقوله متفاوت هستند و نباید با یکدیگر اشتباه گرفته شوند.

* این پروتکل را شما در مقایسه با پروتکل CBT اجرا کردید. لطفاً نتایج اثربخشی یا مقایسه این دو روش را بیان بفرمایید.

* پاسخ سرکار خانم دکتر سپیده مرتضائی‌فر

نتایج هر دو پروتکل کاملاً مساوی بودند؛ هیچ‌کدام بر دیگری برتری نداشتند.

به عبارت دیگر، هم گروهی که تحت درمان شناخت‌درمانی معنوی قرار گرفت و هم گروه درمانی شناختی رفتاری، هر دو به طور مؤثر بر نشانگان وسواس در زنان تأثیر گذاشتند و هیچ تفاوت معناداری بین اثرگذاری این دو روش مشاهده نشد.

در فضای پژوهشی روانشناسی اسلامی، توجه به تفاوت مفاهیم در منابع دینی و مفاهیم روانشناسی غربی در سال‌های اخیر افزایش یافته است.

به عنوان مثال، کلمه «وسواس» یا «وسوسه» در منابع دینی لزوماً همان معنایی را ندارد که در روانشناسی کاربرد دارد.

به همین ترتیب، «قلب» در قرآن، معنای پزشکی قلب را نمی‌دهد و یا مفهومی مانند «دولاپمنت» در روانشناسی با معنای «رشید» در قرآن متفاوت است.

این تمایزها بسیار مهم هستند و برای جلوگیری از خلط مفاهیم، رویکردها و روش‌های پژوهشی دقیق طراحی شده‌اند.

خوشبختانه امروزه تست‌ها و ابزارهای معتبر برای شناسایی این تفاوت‌ها و جلوگیری از برداشت‌های نادرست موجود است و می‌توان از آن‌ها در پژوهش و درمان بهره برد.

اخبار مرتبط

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha